ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)
دیـدم بـیـابـانـی پُـر از خار مغـیلان را بالای محـمـل آفـتابی سخت سوزان را «انا الیه راجـعـونت» کُـشت زینب را نـسـپار دست باد گـیـسوی پـریـشان را پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد! از ناقههامان دور کن این نیزهداران را دلواپسم! این شیوۀ مهمان نوازی نیست! دیدی ببـنـدد مـیـزبانی راه مهمان را !؟ با نیتِ عرض خوش آمد گویی آوردند یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را سربسته میگویم! یقین دارم که میبینی در چشمهای دخترت ترس از بیابان را از حـج نــیــمـه کـارۀ دیـروز دانـسـتـم در کـربـلا باید بگـیری عـید قـربان را |